loading...
سایت تفریحی و سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 459 چهارشنبه 27 آذر 1392 نظرات (0)

شب یلدا, تبریک شب یلدا

 

شب قد کشیده زیر بلندای چادرت

هی می نویسمش که تمامش کنم ولی...

از من بزرگ تر شده تصویر آینه

دردی نشسته خیره به من روی صندلی

 

.

.

.

آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو

فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم

بی خود به فال نیک نگیر این ترانه را

عشقی نمانده تا به تو لیلایی‌اش کنم

 

.

.

.

شب ریسه می رود ته موهای مشکی ات

آجیل می بریم به دیوانه خانه ها

من چشم های  سرخ توام  در” بدون خواب

که کارد می خورم بغل هندوانه ها

 

.

.

.

دردش گرفته این شب و فارغ نمی شود!

چشمم سفید/تر شدو پهلو به برف زد

این شعر هم به حرمت امشب بلند شد

این شعر….اگرچه پشت سر عشق حرف زد!

 

.

.

.

دلگیر ، زیر چشم خدا ، روی ابر غم

بی هیچ ارتباط به باران نشسته ام

فرقی نمیکند چه شبی چند ساعت است

از هر پلی که رد شدم آن را شکسته ام !

 

.

.

.

از گریه های خسته پائیز/ تر شدم

رنگش پریده شعر من از برگ های زرد

دلباخته یا رنگ! به آخر نمی رسد!؟

این چارپاره که بند بندش گرفته درد!

 

.

.

.

در کوچه های ساکت  این شهر یخ زده

سرما نشانه ایست که آغوش تو به یاد

در خویش جمع میشوم وگریه میکنم

سرما به کوچه گفته تورا داده ام به باد

 

.

.

.

هشتاد ونه حکایت سرد وسیاه را

با خواب شاعرانه به فردا رسانده ام

حالا به نامت این شب بالا بلند را

با چشمهای یخ زده بیدار مانده ام

 

.

.

.

شب قصه های پیرزنی ساده لوح بود

در “غارهای” بی خبر پر کلاغی ات

یلدا شروع ساختن یک گلوله برف

در مشت های منجمد اتفاقی ات!

 

.

.

.

جامانده رد پای اناری سیاه بخت

بر گونه های منبسط انتحاریت

امشب پناه می برم از سرد سرنوشت

به خواب های تو , به لب اظطراریت

 

.

.

.

وقتی که قلب سنگ ِ تو را هم شکافتم

چشمم برای دیدن ِ خون نا امید بود

تقصیر عشق نیست ، خداوند شاهد است

هر هندوانه ای که بریدم سفید بود !

 

.

.

.

از برگ برگ ِ دفتر من پرت می شوند

معشوق های خسته ی پایان گرفته ام

یلدای چشم های تو را گریه میکنند

موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام !

 

.

.

.

یلدا دوباره شعر و غزل را بهانه کرد

با چند جمله ی متغیر / بدون حرف

با ساختار ذهنیتی پوچ و منحرف

مبهوت در سپیدی دستان خیس برف

 

.

.

.

یلدای بی ترانه ی وقتی تو نیستی

در شعر های یخ زده پهلو گرفته است

لطفی کن و دوباره مرا یخ شکن نباش

این عشق با نبودن تو خو گرفته است

 

.

.

.

یلدا چه اتفاق قشنگیست خوب من

-افتاده توی قهوه ی با تو نشستنم-

لب می زنی به تلخی فنجان قهوه ات

لب های گر گرفته ی فنجان منم منم

 

.

.

.

وقتی که از نهایت شب حرف می زنی

یلدا درست مثل خودت سرد می شود

امسال هم زنی که تو تنها گذاشتیش

دارد برای روح خودش مرد می شود

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا دوباره از این سایت بازدید می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 943
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 41
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 68
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 154
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 1,051
  • بازدید ماه : 4,384
  • بازدید سال : 38,792
  • بازدید کلی : 665,372
  • کدهای اختصاصی
    تبلیغات